داستان جمع آوری بذر و نجات از گرسنگی
امروز داشتم بخشی از کتاب بازی نامحدود سایمون سینک را میخواندم. در دنباله خواندن کتاب با این داستان روبهرو شدم و تصمیم گرفتم آن در این بخش از سایت تورپاخ بیاورم.
هدف آرمانی
ابتدا حیوانات داخل باغ وحش را خوردند. سپس گربهها و سگهایشان را خوردند. حتی برخی شروع به خوردن چسب کاغذ دیواری و چرم پخته کردند. سپس چیزی غیرقابل تصور رخ داد. دانیل گرانین یکی از بازماندگان واقعه میگوید: «بچهای فوت کرد که تنها سه سال داشت. مادرش جسد او را داخل یک شیشه گذاشت و هر روز تکهای از بدن او را میبرید تا فرزند دومش را سیر کند.»
اینها تعدادی نمونهی غیرمتعارف از تجربیات مردم ِلنینگراد بود که در حین محاصرهی تقریباً 900 روزهی شهر توسط نازیها در حدفاصل سپتامبر 1941 تا ژانویهی 1944، رخ دادند. بیش از یک میلیون شهروند از جمله چهار هزار کودک جان خود را از دست دادند که علت مرگ بسیاری از آنها گرسنگی بود.
درحالیکه در تمام این مدت، ذخایر صدها هزار بذر و چندین تن سیبزمینی، برنج، آجیل و غلات در دل این شهر مخفی شده بود و هیچکس از این موضوع اطلاع نداشت.
حدود 25 سال قبل از شروع محاصره، یک گیاهشناس جوان بهنام نیکولای واویلوف، شروع به جمعآوری کلکسیون بذر خود کرد. او در مقطعی از تاریخ روسیه بزرگ شده بود که این کشور قحطیهای فراوان و متعددی را تجربه میکرد و میلیونها نفر بهخاطرش جانشان را از دست داده بودند. بنابراین زندگی و کار خود را وقف پایان بخشیدن به گرسنگی و جلوگیری از بحرانهای زیست محیطی آینده کرد. آنچه بهعنوان ایدهآلگرایی واویلوف آغاز شده بود، بهتدریج به یک هدف بسیار متمرکز برای او تبدیل شد. او به جایجای دنیا سفر کرد تا بتواند انواع مختلف محصولات غذایی را جمعآوری و اطلاعات بیشتری را دربارهی محصولات انعطافپذیرتر و پردوامتر کسب کند خیلی نگذشت که توانست بذر بیش از ششصد نوع محصول مختلف را جمعآوری کند.
او همچنین مطالعات خود روی علم ژنتیک را آغاز کرد و به دنبال توسعهی نژادهای جدیدی از محصولات رفت که مقاومت بهتری را در برابر آفات یا بیماریها داشته باشند. سریعتر رشد کنند، بتوانند در برابر شرایط نامساعد مقاومت کنند و محصول بیشتری بدهند. با پیشرفت کار واویلوف، چشمانداز او برای ایجاد یک خزانهی بذر، متبلور شد. همانطور که یک نسخهی پشتیبان از دادههای مهممان میسازیم تا در صورت بروز مشکل کامپیوتری آنها را از دست ندهیم. واویلوف هم میخواست یک خزانهی پشتیبان از بذرهای تمامی مواد غذایی دنیا را جمعآوری کند تا اگر گونهی منقرض شد یا قابلیت رشد آن بهدلیل بروز بلایای طبیعی یا انسانی از بین رفت، با فقدان آنها روبرو نشویم.
واویلوف که شهرتی برای خودش دستوپا کرده بود (و البته کلکسیون بذر بزرگی هم داشت)، شغل دانشگاهی خود را در سال 1920 رها کرد و سرپرست دپارتمان گیاهشناسی کاربردی در لنینگراد شد. با بهرهگیری از کمکهای مالی دولت، واویلوف توانست یک تیم کامل از دانشمندان را گرد هم آورد تا به او در پیشبرد هدفش یاری برسانند. واویلوف پس از حضور در موسسه نوشت: دوست دارم که این دپارتمان به یک نهاد حیاتی تبدیل شود و بیشترین سودمندی را برای تمامی افراد جامعه داشته باشد. دوست دارم گونههای مختلف را از جایجای دنیا جمع کرده و سازماندهیشان کنم تا دپارتمان ما تبدیل به خزانهای از انواع محصولات و گیاهان شود.»
همانند هر انسان بلندنظری که طرز فکر نامحدود دارد، اشاره کرد: «نتیجهی کار معلوم نیست، امّا میخواهم کماکان تلاشم را انجام دهم.»
اما طی دو سال، اوضاع کاملاً تغییر کرد. بههرحال شورویِ دوران جوزف استالین بود و هیچکس در امان نبود. حتی شخص بسیار محترمی نظیر واویلوف میگوید در دورهی حکمرانی استالین که بین سالهای 1922 تا زمان مرگ وی در سال 1953 طول کشید، او مسئول مرگ 20 میلیون نفر از مردمان سرزمین خودش بود.
و متأسفانه دانشمندی که زندگی خود را وقف کمک به مردم کشورش کرده بود، به یکی از اهداف سیاسی استالین تبدیل شد. واویلوف در سال 1940 و به واسطهی اتهام دورغین جاسوسی بازداشت شد . بیش از 400 بار به شکلی بسیار خشونتآمیز از او بازجویی شد، بازجوییها بعضاً تا 13 ساعت طول میکشید. هدف از تمامی بازجوییها، شکستن واویلوف بود تا اعتراف کند که ضد استالین است. اما واویلوف کسی نبود که به این راحتیها جا بزند، حتی اگر تحت سختترین شرایط قرار میگرفت. علیرغم اینکه بازجوها بیشترین تلاش خود را انجام دادند، اما واویلوف هیچگاه اعتراض نکرد. او هیچگاه اعتراف نکرد. او هیچگاه اتهامات دروغین وارد بر خودش را نپذیرفت. متأسفانه در سال 1943 و درحالیکه تنها 55 سال داشت، این گیاهشناس آرمانگرا و متخصص ژنتیک که زندگی خود را وقف پیان بخشیدن به گرسنگی کرده بود، جان خود را بهواسطهی سوءتغذیه در زندان از دست داد.
در زمان مرگ واویلوف، محاصرهی ِلنینگراد در حال شکلگیری بود. و جایی در میانههای منطقهی جنگی، اسناد تمامی کارهای تیم واویلوف و البته کلکسیون بذر فوقالعاده ارزشمند آنها در یک ساختمان نامشخص در میدان سنتایزاک پنهان شده بود، کلکسیونی که در آن زمان شامل صدها هزار گونهی مختلف کشاورزی بود. جدای از بدیهی گلولهباران، این کلکسیون در معرض خطر موشهای پرتعداد و گرسنه هم قرار داشت. (مردم قحطیزده تمامی گربهها را خورده بودند و به همین دلیل، جمعیت موشها غیرقابل کنترل شده بود). و جدای از تمامی این خطرات، کلکسیون و واویلوف نظر نازیها را هم جلب کرده بود. هیتلر که علاقهی شدیدی به اصلاح نژادی و سلامت خودش داشت، ارزش این خزانهی بذر را میدانست و میخواست آن را در تصرف خود و کشور آلمان دربیاورد. اگر چه هیتلر از وجود این کلکسیون خبر داشت، اما نمیدانست که در کجا مخفی شده است. بنابراین با گروه ویژهای از اعضای ارتش را مسئول پیدا کردن آن کرد.