طبیعت گردی و کوهنوردی

گزارش گلگشت گومان به شیرمشه طارم

گزارش مسیر گومان به شیرمشه طارم زنجان

جمعه صبح 28 مهر 1402 ساعت  6:30 قرار بود در محلی که توسط سرپرست از قبل تعیین شده بود جمع شویم. اتوبوس زودتر رسیده در محل منتظر بود. تصمیم بر این بود، با اتوبوسی که در نظر گرفته شده  از روستای گومان و سپس به سمت روستای شیرمشه طارم زنجان با پای پیاده حرکت کنیم تا از زییایی این مسیر در فصل پاییز لذت ببریم.
ساعت 7 صبح  اتوبوس حرکت کرد. همه به قرار رسیده بودند. یک نفر هم در مسیر به ما پیوست و جمع تکمیل شد.

بالاخره ساعت 8:30 از اتوبوس در محلی که گومان نام داشت بعد از توقف، پیاده شدیم. ما بایستی به سمت دره که درختان فندق و گردو در آنجا منتظرمان بودند حرکت می‌کردیم. قرار بود به‌حالت گُلگشتی از جنگل پُر از شاخه و برگ گذر کنیم.
همانطور که می‌دانید در این مسیر درختان گردو و فندق هر کدام به شکلی خاص قد علم کرده و به ما در مسیر خوش آمدگویی می‌کردند. البته قبل از رسیدن به درختان فندق و گردو، درختان رازی در ابتدای گومان به پیشواز ما آمده بودند.

تا یادم نرفته بگویم که از قبل فندق‌ها و گردوها توسط باغداران آن منطقه و شاید رهگذرانی که پیش از ما از آن محل گذشته، چیده شده بودند، چراکه  خبر آنچنانی از این میوه‌های مغذی و پُرمغز نبود. هر چند در مسیر در لابلای برگ‌های زرد و خشک که به خاطر آمدن فصل پاییر از شاخه درختان جدا و نقش بر زمین شده‌ بودند، چندتایی گردو در خود برای ما مهمانان ناخوانده کنار گذاشته بود.

برای این گفته‌ی خود دلیل دارم، زیرا دوستانی بودند که از لابه‌لای همین برگ‌های زرد و خشکی که جلوه‌ پاییزی زیبایی به منظر داده بودند گردوهایی را شناسایی کردند. راستی از دور درختان رازی همچنان خودنمایی می‌کردند. درختانی با قد بلند که همه جوره بر این ارتفاع خود در آن منطقه می‌نازیدند و بر همه جا احاطه داشتند.

ساعت 9:30 به جایی رسیدیم که نزدیک چشمه‌ای بود. در نهایت همان‌جا اتراق کردیم تا صبحانه بخوریم. صبحانه هم بر طبق قرار قبلی مسابقه اُملت‌پزی داشت.
کسانی که بساط اُملت همراه داشتند، خوراک خود را پختند. در حین پخت داور  و سرپرست گروه بر کار نظارت داشتند.  در پایان ماجرا سه نفر را به عنوان نفر اول تا سوم انتخاب کردند و جوایزی هم برای آنها در نظر گرفتند.
بعد خوردن صبحانه و برپایی مسابقه املت پزون و وسایلی که پهن کرده بودیم را در جمع و در کوله‌هایمان گذاشتیم و ساعت 10:30 به حرکت خود ادامه دادیم. طبق گفته سرپرست راه طولانی و صد البته پیاده‌روی طویلی در انتظارمان بود.
مسیر به قدری زیبا بود که دلت نمی‌آمد عکسی نگیری و از آنجا با خود به شهر زنجان سوغات نیاوری.
تصاویر پاییزی توسط طبیعت طارم شکل گرفته بود در همانجا همه را به تحیر وا می‌داشت. گاهی زیرپای‌مان برگ‌های زرد و خشک بود. بعد از لحظاتی از رودخانه‌ای که در مسیر جریان داشت از کنارش گذر می‌کردیم.

گاهی به جهت صعب‌العبور بودن محل گذر بایستی خیلی با دقت راه را ادامه ‌می‌دادیم تا مبادا پای‌مان بلغزد و به پایین سُر بخوریم. یا چون از رودخانه عبور می‌کردیم، امکان داشت با یک اشتباه پای ما روی سنگ خیس لیز بخورد بر آب سرد رودخانه بیافتیم.

 

البته تا اینکه خودمان را به روستای شیرمشه برسانیم راه طولانی در پیش داشتیم. گاهی برای دقایقی استراحت می‌کردیم و به حرکت خود ادامه می‌دادیم. بالاخره ساعت 16:00 خود را به روستای شیرمشه رساندیم. آنجا مجدد برای ناهار اتراق کردیم. قرار شد بعد خوردن ناهار و قدری رفع خستگی برگردیم.

20 الی 30 نفر از 45 نفر مسیر برگشت را با نیسانی که آنجا یکی از روستایی‌ها داشتند برگشتند تا به راننده و اتوبوسی که ما را آورده بود بپیوندند. تعدادی هم در راه برگشت سوار ماشین‌هایی که در مسیر بودند، شدند.

و در نهایت  7 و 8 نفر دیگری جزو نفراتی بودیم که نه سوار نیسان شدیم و نه سوار ماشین‌هایی که از جاده عبور می‌کردند. ما حدوداً 2 ساعت و اندی پای پیاده مسیر جاده را گرفتیم و به حرکت خود ادامه دادیم. مسیری که شیب تندی داشت. در پایان ماجرا نفرتان باقی مانده همگی خسته بودیم، منتهی بایستی خودمان را به اتوبوس و گروهی که منتظرمان بودند می‌رساندیم.

هوا دیگر کاملاً تاریک شده بود. با چراغ پیشانی‌هایی که داشتیم، مسیر تاریک خودمان را روشن کرده بودیم. همین‌طور فقط مسیر پیشروی خود را گرفته و داشتیم با گام‌های کوچک خود یکی پس از دیگری به جلو قدم برمی‌داشتیم. حدوداً یک ساعت‌و‌اندی یا بیشتر زمان می‌خواستیم تا خودمان را به بقیه برسانیم. در این لحظه یک نیسان پیکاب از کنارمان گذشت.

 

فقط در حین گذر ماشین یکی از دوستان گفت:

-ما را هم می‌برید.

فکر نمی‌کردیم در آن تاریکی راننده نیسان پیکاب بیایستد و ما 8 نفر که سه نفر مان خانم و 5 نفرمان آقا بود سوار کند. در حین سوار شدن به ماشین متوجه شدیم آن مرد تنها نیست و همسرش هم کنارش بود و  از این جاده گومان به شیرمشه در حال عبور بودند. آن دو نفر ما 8 نفر را به اتوبوس رساند. هنگام رسیدن به کنار اتوبوس از هر دو تشکر کردیم و بالافاصله سوار اتوبوس گروه شدیم.

در نهایت یک ساعت‌ بعد خودمان را به زنجان رساندیم.

مشاهده بیشتر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا